سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دارالرضوان

من از خدا به جز زیبایی هیچی ندیدم

 


  *بسم الله*

 

میدونم طولانیه ولی خیلی قشنگه حتما بخونید 

 


سلام :

میخوام براتون قصه بگم . قصه یه بانو که سختیای زندگی ما در مقابل مصیبتایی که اون تو زندگیش تحمل کرده از عسل شیرین تره . یکی بود ، یکی نبود ، زیر گنبد کبود ، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . یه دختر کوچولویی بود به اسم زینب خانوم . انگار از همون بچگی قرار بود که بار زندگیش ، مصیبت باشه . سه چهار سالش بود که پدر بزرگش رو از دست داد . هنوز چند روز از داغ اون نگذشته بود که مردم ریختن و در خونشو آتیش زدن . مادرش پشت در بود . با لگد در سوخته رو وا کردن . پهلوی مادرشو شکستن . ریسمون به گردن باباش انداختن و به زور بردنش . 75 روز بعد از پدر بزرگ ، مادرشم از دنیا رفت . سی سال مظلومیت پدر رو تحمل کرد . همراهش می سوخت و می ساخت . یه روز صبح ، بعد از نماز دید پدرش رو از مسجد آوردن ، اما با سر خونی . پدرشم تنهاش گذاشت و رفت . بعد از مظلومیت پدر ، شاهد مظلومیت برادر بزرگ ترش بود . مردم به پدرش فحش می دادن ؛ اما برادر تحمل می کرد . یه روز اومدن دنبالش . خبر بدی براش آورده بودن . رفت پیش برادر ، حال برادر ، خببر از یه غم دیگه می داد . برادرش تشت خواس . وقتی تشتو جلوش گذاش ، دید که از دهن داداش لخته های خون بیرون می آد . داداش حسن شم رفت ، اما هنوز داداش حسین بود . چند سال گذشت . داداش می خواست بره سفر ، زینبم همراهش رفت . آخه اون قدر عاشق حسین بود که وقتی می خواست ازدواج کنه ، گفته بود شرط من برای ازدواج اینه که هر جا داداش حسینم می ره ، منم برم . عاشورا رسید . از ظهر عاشورا تا عصر عاشورا ، یه دنیا مصیبیت ، یه جا ریخت رو سرش . دونه دونه ی جگر گوشه هاشو از دست داد . شما جنازه شوهرتون رو دیدید ؟؟؟ ؛ اما یه جنازه سالم . جاییش خونی نبود ، ولی زینب تا عصر عاشورا ، همش جنازه ی خونی ، جنازه ی بی سر دید . جنازه هایی که زیر سم اسبا له شده بودن . وقتی حسین تصمیم گرفت بره میدون . زینب رو صدا زد . ازش خواست اصغر شیش ماهشو بیاره تا باهاش خداحافظی کنه . اصغر رو آوردن . بابا خم شد تا اصغرشو ببوسه ؛ اما یه وقت دید تیر سه شعبه گلوی اصغر رو پاره پاره کرد . حسینم راهی میدون شد . زینب تو خیمه نشس . یه وقت از خیمه بیرون اومد نگاش به قتل گاه افتاد .

وقتی قصه ی ستاره به اینجا رسید ، گریه حرفشو قطع کرد . اونقدر ناله می زد و گریه می کرد که میترسیدم غش کنه . ( پ . ن : ستاره دختر معلول و نابینایی بود که دلش ... )  منم گریه می کردم . آتیش می گرفتم ؛ اما آرووم می شدم .

دید شمر لعنتی ، روی سینه ی داداشش نشسته . خنجر به دستشه . می خواد داداش تشنه لبشو ، جیگر گوششو ... داداش حسینم ، زینب رو تنها گذاشت و رفت . بعدش چی ؟ نازشو کشیدن ؟ آره ؛ ولی با تازیانه . خیمه ها رو آتش زدن . بچه ها رو کتک زدن . برای غارت گوشواره ها ، گوشا رو پاره کردن . این وسط همه یه نفرو می شناسن ، اونم عمس . بچه ها فقط عمه رو صدا می زنن . بالاخره به اسیری گرفتن شون و به ریسمون بستن . برای این که نمک به زخم دلشون بپاشن ، از کنار کشته ها ردشون کردن . تازه زخم زبونا و طعنه ها شروع شد . یه زن با این همه مصیبت باید جون می داد اما نه تنها جون نداد  ؛ بلکه وقتی دشمن بهش نیش زد و گفت : دیدی خدا با برادرا و بچه هات چه کار کرد ؟ زینب مصیبت دیده ، این زن بلا کشیده ، مثل یه شیر جلو دشمن وایساد . همه این قصه رو گفتم تا این تیکه رو بگم . وقتی این حرفو شنید ؛ خیلی محکم گفت : ما رایت منه الا جمیلا . یعنی من از خدا به جز زیبایی هیچی ندیدم . تمام مصیبت هایی رو هم که کشیدم برام زیبا بود . چرا ؟ چون دید زینب به زندگی ، مثل دید من  و شما نیس . اون تو زندگی عاشق خداس . عاشق هرچی که از طرف معشوق باشه و اونو به محبوب برسونه . تا حالا عاشق شدید ؟ خودتون گفتید که عاشق مهدی بودم ! براش چی کار میکردین ؟ دوس نداشتین همیشه یه کاری کنید تا بهش نزدیک تر بشین ؟ دوست نداشتین به خاطر اون سختی بکشید ؟ اونم عاشق شما بود . وقتی اون برا شما سختی می کشید ، شما بیشتر دوسش نداشتید ؟ رابطه ی خدا و بنده ی عاشق ، همین جوره ، بنده ی عاشق سختی کشیدن در راه خدا رو دوست داره . وقتی بهش مصیبتی می رسه و می فهمه با تحمل این مصیبت ، به خدا نزدیک تر میشه ، اون مصیبت براش زیبا و شیرین می شه . مشکل ما اینه که عاشق نیستیم ...

 

این نوشته ها همه به قلم جناب آقای محسن عباسی ولدی است

هم هفته کتاب و کتاب خوانی و هم مصادف با محرم است

چه خوب شد ! اینم معرفی کتاب :
کتاب شقایق

از نشر  بوستان کتاب

کتاب خیلی قشنگیه من خیلی سبک نوشته و نوشتشو دوس دارم

داستان ، داستان یه دختریه به اسم نرگس خانوم 

نرگس خانوم ما خیلی سختی می کشه

با خدا واس بیست سی سال قهر می کنه

نا امید نا امید

تا اینکه ....

داستان خیلی زیباست

پیشنهاد میکنم حتما حتما بخونید